هلیاهلیا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

هلیا، شکوفه هلو

فواید بوسیدن فرزندان!

 فواید بوسیدن فرزندان! بوسیدن فرزند پرخاشگری او را کاهش می دهد. بوسیدن فرزند انرژی های اضافی او را تخلیه می کند. بوسیدن فرزند باعث می شود رابطه عاطفی و روانی بین فرزند و والدین تقویت شود. بوسیدن فرزند باعث می شود که کودک در کنار والدین احساس امنیت بیشتری بکند. بوسیدن فرزند اشتهای روانی و غذایی او را افزایش می دهد. بوسیدن فرزند یک نوع تن آرامی را برای او فراهم می کند. هنگام بوسیدن فرزند می توان سفارش های لازم تربیتی و آموزشی را به او گوشزد کرد ( در این موقعیت همکاری کودک بالاست ). اگر کودک از نظر حساسیت دارای حساسیت لمسی بالایی باشد بوسیدن فرزند باعث تعادل رفتاری در او خواهد شد. "در صدر اسلام یک مرد عرب بر اساس فک...
3 فروردين 1392

هفته 38

سلام عزیز دله مامان، دختر نازم انتظار داره تموم میشه و قراره شنبه ببینمت.. عزیزم نمی دونی چقدر نگرانم و می ترسم، تمام ترسم واسه سلامتیه تو هست و هزارتا فکرای جور واجور تو سرمه اما بهش غلبه می کنم چون باید یه مادر قوی و صبور باشم برات! دیروز رفتم پیش خانم دکتر واسه ویزیت اما خانم دکتر اصرار داشت که دیگه بیشتر طولانی اش نکنیم و شنبه رو واسه زایمان مشخص کنیم.. حسابی شوکه شده بودم و ترسیده بودم آخه قرار بود 25 ام بیای اما به خاطر قند بالا و اینکه هنوز نچرخیدی و با پا هستی خانم دکتر می گفت خطرناکه و ریسکه واسه همین منم کوتاه اومدم و قبول کردم گرچه همش نگران ریه هات هستم می ترسم نرسیده باشه.. به مامان قول بده تو این لحظات مونده حسابی رشد ک...
3 فروردين 1392

اولین نوروزت مبارک دخترم

  نوروز پاسداشت عشقهای کوچکی است که زنده مانده اند! و روز تعظیم در برابر عشق های بزرگی که عظمت را کوچک می دانند. پس به تو در نوروز سلام می کنم که بزرگترین عشق این کوچکی . . . عزیز دلم امیدوارم همیشه شاد و لبت خندون باشه .. امیدوارم در اولین اولین بهار عمرت تنت سلامت باشه و بهترین خاطرات عمرت برات رقم بخوره .. خیلی شیطون شدی و همش می خواستی حمله کنی سمت سفره به زور این چند تا عکس رو ازت انداختم.. اینم اولین عیدی که گرفتی مامان بزرگ و بابا جون واسه عید اولت می خواستن برات جامپر بخرن که تصمیم گرفتیم روروئک بگیریم تا مدت استفاده اش طولانی تر باشه مبارکت باشه نازم.. دست مامان جون و بابا جون د...
2 فروردين 1392

تولد 9 ماهگی هلیا..

تولدت مبارک عزیزممممممم.. عزیز دلم تولد 9 ماهگی ات رو خونه مامان جون برات گرفتیم عصرش من و بابایی و خاله جونت رفتیم بیرون و برات کیک خریدیم.. شبش شام مامان جون یه شام مفصل درست کرده بود و واسه شام خاله جون رو هم نگه داشتیم.. خیلی خوش گذشت و کلی خندیدیم تو هم هی می خواستی کیک و بگیری آخر سر هم پات و زدی به کیک و لباست و کثیف کردی.. لباسات رو بابا بزرگ برات فرستاده بود و خیلی بهت می اومد.. دستش درد نکنه.. امیدوارم تولد صد سالگی ات رو برات جشن بگیریم نازنینم..             ...
28 اسفند 1391

این روزا..

سلام نفس مامان.. هشت ماهگی ات هم داره کم کم تموم میشه و من تو این مدت اینقدر سرگرم بودم که نمی شد بیام و برات بنویسم.. پارسال همین روزا تو توی دله مامان بودی و من تازه فهمیده بودم دیابت بارداری دارم.. نزدیک های عید بود و همش دلشوره داشتم که قندم باعث اذیت و آزار تو نشه.. چه روزهایی رو گذروندیم من و بابایی تا تو به اینجا برسی و بزرگ بشی خدا رو شکر که تمام روزهای سخت و پشت سر گذاشتیم و فراموش کردیم و فقط شیرینی هاش به یادمون مونده تو این هشت ماه تو جلوی چشممون هر روز بزرگ تر و قوی تر شدی .. دندون درآوردی.. غلت زدی.. چنگ زدی.. غذا خور شدی .. تونستی بشینی و کلی کارای دیگه که من آرزوی دیدنش رو داشتم.. خدا رو شکر می کنم به خاطر...
18 اسفند 1391

عکس نامه

فعلا عکس ها رو می ذارم تا بعدا بیام مفصل توضیح بدم .. کلی اتفاق افتاده و کلی حرف دارم واسه گفتن..   هلیا و ستاره دختر عمه هلیا هلیا عاشق ستاره شده بود..     هلیا دیگه کاملا غلت زدن رو یاد گرفته.. اینجا شیطون اینقدر غلت زده رسیده به کیسه اسباب بازی ها.. ای فضوللللل ... ...
30 بهمن 1391

تولد 8 ماهگی + چهارمین دندان

سلام عسلم... ببخش که نتونستم زودتر بیام و برات بنویسم.. اینقدر شیرین و خواستنی شدی که تمام لحظه هام رو پر از عشق کردی.. خیلی وقته از کارات ننوشتم و نتوستم بیام نت اما امروز اومدم کلی برات تعریف کنم حسابی زبل شدی و خودت دیگه همش غلت می زنی به چپ و راست .. هفته قبل یه چند شبی بابا جون نبود و من و تو تنها بودیم اما واقعا خانم بودی و اذیتم نکردی.. برنامه غذا خوردنت مرتب شده و شب ها یک بار 3 یا 4 بیدار می شی و شیر می خوری یکبار هم 6 یا 7 صبح.. صبحانه یک روز در میون بهت زرده + کره می دم و یک روز در میون هم سرلاک یا بیسکودیت مادر.. میوه خیلی دوست نداری و هر جوری بهت بدم عق می زنی.. منم توی سوپت پوره می کنم.. اکثر روزا برات ناهار س...
23 بهمن 1391

عکسنامه 1

  سلامممم جوجهههه جدیدا این کار و یاد گرفتی! خودت و ولووو می کنی و لب هات این شکلی می کنی.. به به گل از حموم در اومد! هلیا خانم آماده مهمونی رفتنه.. چه لبخندیییی.. ای جانم که عاشق دوربینی.. این مچ بند رو بستم تا اینقدر دستت و تو دهنت نکنی! ...
13 بهمن 1391

انواع روش های ابراز علاقه از زبان هلیا

انواع روش های ابراز علاقه به مامان و بابا از زبان هلیا .. یکی اینکه وقتی که خوابم می یاد هی از خودم صداهای مختلف در بیارم و هی سرم و این ور و اون ور کنم که مامانی نتونه منو بخوابونه این جوری کلی مامانی خوشحال میشه!!! و شاد از اینکه منو بیشتر می بینه.. 2- وقتی خیلی گشنمه و هی دلم داره ضعففف می ره شیر نمی خورم تا خدایی نکرده خوابم نبره و از جایی بی خبر نمونم.. 3- وقتی مامانی از صبح زحمت کشیده و واسه من غذای مقوی درست کرده غذا رو نمی خورم و هی با زبونم می دمش بیرون و گاهی هم دستم و می کنم تو دهنم و هی پیشبندم و می کشم تا مامانی کلی کیفففف کنه و خستگی از تنش در بره.. 4- وقتی که مامانی منو می خوابونه و یک ساعت روی پاش تکون می ده ...
13 بهمن 1391