هلیاهلیا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

هلیا، شکوفه هلو

تولد 8 ماهگی + چهارمین دندان

1391/11/23 23:10
نویسنده : مهربان
1,365 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسلم...

ببخش که نتونستم زودتر بیام و برات بنویسم..

اینقدر شیرین و خواستنی شدی که تمام لحظه هام رو پر از عشق کردی..

خیلی وقته از کارات ننوشتم و نتوستم بیام نت اما امروز اومدم کلی برات تعریف کنم حسابی زبل شدی و خودت دیگه همش غلت می زنی به چپ و راست ..

هفته قبل یه چند شبی بابا جون نبود و من و تو تنها بودیم اما واقعا خانم بودی و اذیتم نکردی..

برنامه غذا خوردنت مرتب شده و شب ها یک بار 3 یا 4 بیدار می شی و شیر می خوری یکبار هم 6 یا 7 صبح..

صبحانه یک روز در میون بهت زرده + کره می دم و یک روز در میون هم سرلاک یا بیسکودیت مادر..

میوه خیلی دوست نداری و هر جوری بهت بدم عق می زنی..

منم توی سوپت پوره می کنم..

اکثر روزا برات ناهار سوپ درست می کنم با مواد مختلف اما سوپ ماهیچه رو از همه بیشتر دوست داری..

ماست هم بهت دادم دوست نداشتی کلا با خوردنی های سفید انگار مشکل داری..

جمعه این هفته بود که فهمیدم چهارمین دندونت هم جوانه زده..

جمعه 20 بهمن ماه !

کلی ذوق کردم اینقدر لثه هات می خارید که همش دست همه رو می خوای گاز بگیری و اینقدر بدجور گاز می گیری که جاش روی دست می مونه و باد می کنه..

هفته قبل یهویی به غذا خوردن ما کلی اشتیاق نشون دادی و بابا جون بهت کمی از غذاش داد عین گنجشک می خوردی و خورده هاش که می ریخت رو دست بابا جون اونا رو لیس می زدی..

قربونت برم که مثل پیشی ناز و ملوسی..

حسابی دیگه حرفه ای شدی و اسباب بازی هات رو با پاهات بلند می کنی و از پهلو می گیریشون..

وقتی از خواب بیدار می شی از خودت صدای سرفه در می یاری تا بهم بفهمونی بیدار شدی تا منو می بینی غش غش می خندی و منو دیوووونه می کنی..

موهات رو هم برای بار دوم کوتاه کردیم ..

اینقدر جلوش بلند شده بود که می رفت تو چشمات و هی باید موهات رو جمع می کردم این طوری شد که با خاله فاطمه بردیمت آرایشگاه و موهات رو کوتاه کردیم خیلی خانم بودی و حتی اجازه دادی موهات رو برات سشوار بکشن!..

ماه قبل و این ماه نشد واست جشن تولد بگیریم این ماه 14 بهمن و 19 بهمن تولد دایی کوچیکه و بزرگه بود و خیلی سرمون شلوغ بود اما برات کادو دو تا اسباب بازی جدید خریدم..

ایشالا بشه فردا قراره عمه جون از کاشان بیاد خونه مون و تو فکر اینم که ماهگرد هشتمت رو با اونا جشن بگیریم..

آخر هفته عروسی هم دعوتیم و من می خوام بزارمت پیش مامان بزرگ چون نمی خوام همش از این بغل به اون بغل بشی و اذیت بشی..

می خوام یاد بگیری هر مهمونی رو نباید همراه مامان و بابا بری و گاهی لازمه اونا تنها جایی برن..

هلیای من خیلی دوست دارم.. اینقدر زیاد که تمام شب و روز و زندگی من شدی..

آرزومه که چهار دست و پا رفتنت و راه رفتنت رو ببینم..

آرزومه که بزرگ شدنت رو ببینم..

قوی باش و صبور!

قبل از کوتاه کردن مو..

ای جان..

بعد از کوتاهی مو در خواب ناز..

اینجا داری پدر دندونی رو در می یاری..

سلام خانممم..

با عروسکت ژست گرفتی؟..

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

رها
25 بهمن 91 16:48
عسل خانم مبارکت باشه دندونت و کوتاهی موهای قشنگت زنده باشه تلاش جان
زهره مامی ژوان
26 بهمن 91 10:24
آخ آخ آخ موهاشو نگاه چه ناز شده شکوفه هلووووووو، اصلا خود هلوئه هلیا فسقلی...
مامان بردیا قلقلی فلفلی
26 بهمن 91 10:55
سلام خانمی خوشحال میشم تو مسابقه ای که دغوتت کردم شرکت کنی... اگه یه سر بیای وبلاگمون متوجه مسابقه میشی.
مائده(ني ني بوس)
30 بهمن 91 11:18
مبااااركه.چه دخمل خوشدلي