سومین مروارید هلیا جوانه زد!
سلام دختر نازم!
بالاخره دلیل بی قراری ها و نق زدن هات و فهمیدم..
فهمیدم چرا هی دستت و می کردی تو دهنت و مدام هر چی جلو دستت می رسید و گاز می گرفتی حتی دست من و بابا جونت رو..
قربونت برم که 3 دندونه شدی ( در تاریخ 30 دی ماه 91 سومین مرواردی هلیا جوانه زد!) ..
امروز عصر وقتی دیدم دندونت جوانه زده از خوشحالی چند دقیقه جیغ می زدم و هی ماچت می کردم..
نمی دونی چقدر برام کیف داره دیدن بزرگ شدن و رشد کردنت..
خدا رو شکر بابت مروارید سومت..
چند وقتی میشه سرم خیلی شلوغ شده و نمی رسیدم بیام وبلاگت رو به روز کنم و از شیرین کاری هات بگم..
حسابی شیرین شدی..
کلی تو این یک ماهه پیشرفت کردی دیگه با اسباب بازی هات روی فرش بازی ات مشغول می شی و بازی می کنی هی می کشی این طرف هی اون طرف..
روزی 4 وعده بهت غذا می دمو دارم کم کم با مزه های جدید آشنات می کنم..
صبحانه زرده + آبگوشت
ظهر : سوپ گوشت یا مرغ
عصر : فرنی یا سرلاک
شب هم گاهی سوپ و گاهی آب میوه
تمام سعی ام رو می کنم تا غذات رو مقوی و مغذی درست کنم..
جدیدا یاد گرفتی تا غلت می زنی می چسبی به زمین!
اینقدر با نمک می شی که خدا می دونه فکر کنم می خوای چهار دست و پا بری اما بلد نیستی و از سرت کمک می گیری واسه جلو رفتن..
دیگه تا یه چیزی جلوت بگیرم چنگ می زنی و گیری اش..
عاشق اینی که برات شعر بخونم و گوش کنی..
وقتی می خوام بخوابونمت دوست داری برات لا لایی بخونم و هر بار هم باید یه آهنگ جدید برات بزنم و زود شعر قبلی برات تکراری میشه..
تا صورتم و می یارم جلو دستت و می کنی توی دهنم تا انگشت هات و بخورم و غش غش می خندی..
از صبح تا شب هم باهات بازی کنم خسته نمی شی و دوست داری هی بمالونمت و ماساژت بدم..
اسم خودت رو هم می شناسی و تا صدات می کنیم برمی گردی. نگام می کنی..
هفته ای 3 بار می برمت حمام و گاهی هم اگه بابا جونت باشه با هم می بریمت حمام و می ذاریمت تو وانت تا بازی کنی تو هم هی پاهات و تکون می دی و مدام می خوای دوش و بگیری..
هنوز نمی تونی مستقل بشینی و وقتی می شونمت هی به جلو خم می شی و پاهات و می گیری..
خوشکل مامان خیلی خوردنی شدی..
و خیلی بزرگ..
یادت نره مامانی خیلی دوست داره!
اینجا هلیا داره دست بابا جونش و گاز می گیره!
دالیییی هلیا..
مدل جدید خوابیدن هلیا..
بس که وول می خوره لیز خورده رفته پایین..
سلاممم هلیا..