هلیا عاشقتم
عاشقتم نازم ..
عاشقتم وقتی که انگشت های کوچولوت رو دور دستم حلقه می کنی و فشارش می دی..
عاشقتم وقتی بغلت می کنم صورتت و می مالونی به صورتم و همش می خوای منو بخوری..
عاشق اون چشماتم که وقتی خسته می شی مدام می مالونی شون و منتظری تا بخوابونمت..
عاشقتم وقتی بهت سوپ می دم و دوستش داری و منتظری تا قاشق بعدی رو بزارم دهنت..
عاشق اون دست ها و پاهای کوچیکتم وقتی پاهات و می یاری بالا و هی می خوای بگیری شون..
عاشقتم وقتی غلت می زنی و خسته می شی و هی سرت و می مالونی روی زمین..
عاشق اون دماغ کوچولوتم که به هیچ وجه اجازه نمی دی بهش دست بزنم و هی سرت و این ور و اون ور می کنی..
عاشق اون صداهای نازتم که در مواقع حساس از خودت در می یاری و طوری رفتار می کنی که انگار همه چیز رو می فهمی..
هلیا عاشقتم..
با اومدنت تمام دنیای من و بابایی تغییر کرد..
با اومدنت چندین خانواده دلشون شاد شد ..
عزیزیم ازت ممنونم به خاظر این همه عشقی که به ما سخاوتمندانه هدیه کردی..
همیشه قوی باش و مصمم!
مامان پشتته..