هلیاهلیا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

هلیا، شکوفه هلو

هلیا عسل من کیه؟

سلام خوشکل مامان از بعد از تولد یکسالگی ات به حدی سرم شلوغ شده که دیگه هر ماه 20 ام که رد میشه از یادم می ره.. تو همین طوری داری بزرگ می شی و هر روز با روز قبل کلی تفاوت داری.. موهات کلی بلند شده و می خوام بازم ببرمت ارایشگاه.. دستت و می گیری و مدام از همه چی آویزون می شی اما کماکان راه نیفتادی و من بی صبرانه منتطر راه افتادنت هستم.. این روزا خیلی شیطون شدی و مدام تا سرت توی کابینته یا داری از پله جلوی آشپزخونه بالا و پایین می ری .. وقتی روی صندلی غذات بهت غذا می دم نصفش و می ریزی زمین و بعد دوست داری از زمین جمعشون کنی و بخوری! هر روز یه عالمه خرت و پرت از زیر میز غذات جمع می کنم و یه کار هم به کارام اضافه شده.. از مادرید برات...
29 مهر 1392

هلیای من..

سلام دختر قشنگم.. خیلی وقته که فرصت نشده برات بنویسم و از کارای جدیدت بگم.. اینقدر زود بزرگ می شی و هر روز کارای جدید می کنی که من اگه جایی ثبتشون نکنم از یادم می ره.. تو این چند وقتی که رفتیم سفر و برگشتیم یه دنیا تو فرق کردی و بزرگ شده قشنگ می فهمی بهت چی می گم.. خودت دوست داری غذا بخوری.. سرسر می کنی و وقتی برات آهنگ می ذارم عقب جلو می ری و دل من برات غنج می ره.. هنوز راه نیفتادی و همش کارای خطرناک می کنی لبه میزها رو می گیری و بلند می شی.. دندون نیشت و کرسی های بالا و پایینت بیرون زده و مدام پشت سر هم همه رو گاز می گیری! وقتی بهت می گم بوس بده لپت و می چسبونی به لبم و هی پشت سر هم بوس می دی.... این همه ناز و ادا رو از ک...
13 مهر 1392

دومین سفر هلیا به مادرید

  عزیزم برای دومین باریه که پدر بزرگت تو رو از نزدیک می خواد ببینه و من به شدت شوق زده ام.. 25 مرداد به سمت مادرید پرواز کردیم و تو توی مدت پرواز واقعا همکاری کردی گاهی که خسته می شدی روی پام می انداختمت و همون طوری با آهنگ مورد علاقه ات می خوابیدی.. فقط تفاوت ساعت اذیتت کرده بود چون اینجا نزدیک به 3 ساعت از تهران عقب تره و ساعت 12 شب اینجا به وقت تهران 3 نیمه شب میشه .. از روزی که رسیدیم اینجا هر روز با هم رفتیم پیاده روی و خرید اوایل زیاد خوشت نمی اومد وقتی توی کالسکه می ذاشتیمت اما بعدش عادت کردی الان یک هفته از سفر ما می گذره کلی برات خرید کردم و تقریبا تا 6 ماه آینده برات لباس خریدم.. عزیزم دندون آسیا سمت راستت هم در اومد...
1 شهريور 1392

کمک به شکوفایی گفتار در کودک

  کمک به شکوفایی گفتار در کودکان والدین در پیشرفت زبانی کودکانشان نقش کلیدی دارند. دکتر استیو برمن ، متخصص در پیشرفت‌های زبانی و استاد دانشگاه در آمریکا می‌گوید: تحقیقات نشان داده که در پیشرفت زبان دو بخش حیاتی حائز اهمیت است: تعداد کلماتی که کودک می‌شنود و دوم مقدار کمکی که از دیگران می‌گیرد. با تشویق و صحبت کردن بیشتر شما با کودکتان ، دایره لغات او گسترش می‌یابد. برخی از روش‌هایی که نقش اساسی در مکالمه کودک دارد بلند و رسا صحبت کنید. به عقیده یکی از کارشناسان: هر کاری که کودک شما انجام می‌دهد،‌ از لباس پوشیدن گرفته تا خوابیدن، فرصت خوبی برای استفاده از کلمات است. یک داستان دنبال...
4 مرداد 1392

کوچولوها در 13 ماهگی

ورود كوچولو به دومين سال زندگي آغاز آشنايي او با دنياي رنگارنگ تجربيات و يادگيري است. كوچولوي 13 ماهه كه اكنون به خوبي قادر است دو كلمه سلام و خداحافظي را ادا كند پا به دنياي ديگري گذاشته و مفهوم برقرار كردن ارتباط با اطرافيان را درك مي‌كند. كوچولو به خوبي معناي مفاهيمي را كه پدر، مادر و ديگر اطرافيان از طريق كلام يا زبان اشاره و بدن به او منتقل مي‌كنند، فهميده و نخستين پايه‌هاي بناي اعتماد به نفس و خودباوري در او شكل مي‌گيرد. كوچولوي 13 ماهه به شدت به محبت و توجه اطرافيان به ويژه مادر نيازمند است و با نگاهي كه سرشار از كنجكاوي و شوق آموختن است حركات پدر و مادرش را دنبال مي‌كند. پاسخ به موقع و مناسب اطرافيان ك...
21 تير 1392

13 ماهگی هلیا

سلام دختر خوشکل مامان.. روز دوشنبه 10 تیر واکسن یک سالگی ات رو زدم و خدا رو شکر خیلی راحت بود و اصلا اذیت نشدی.. به شدت شیطون شدی و چهار دست و پا رفتنت هم تند شده و سریع خودت و به هر چیزی می رسونی هنوز مستقل نمی تونی بایستی.. اما باروروئک بدوبدو خودت و به اتاق من می رسونی و تمام کشوها رو می کشی بیرون و کلی کیف می کنی.. دد و بابا رو خیلی می گی و تا بهت می گیم برق کو لوسترو نگاه می کنی و می خندی.. وقتی ازت می پرسیم پاهات کو پاهات و هی تکون می دی و من و بابابیی یه عالمه ذوق می کنیم.. چند روز قبل یه کوچولو مریض شده بودی و مامانی خیلی غصه خورد اما الان خدا رو شکر خیلی بهتری .. هنوزم میوه دوست نداری و هر کاری بکنم نمی خوره و اگه به ز...
16 تير 1392