دومین سفر هلیا به مادرید
عزیزم برای دومین باریه که پدر بزرگت تو رو از نزدیک می خواد ببینه و من به شدت شوق زده ام..
25 مرداد به سمت مادرید پرواز کردیم و تو توی مدت پرواز واقعا همکاری کردی گاهی که خسته می شدی روی پام می انداختمت و همون طوری با آهنگ مورد علاقه ات می خوابیدی..
فقط تفاوت ساعت اذیتت کرده بود چون اینجا نزدیک به 3 ساعت از تهران عقب تره و ساعت 12 شب اینجا به وقت تهران 3 نیمه شب میشه ..
از روزی که رسیدیم اینجا هر روز با هم رفتیم پیاده روی و خرید اوایل زیاد خوشت نمی اومد وقتی توی کالسکه می ذاشتیمت اما بعدش عادت کردی الان یک هفته از سفر ما می گذره کلی برات خرید کردم و تقریبا تا 6 ماه آینده برات لباس خریدم..
عزیزم دندون آسیا سمت راستت هم در اومد و فکر می کنم سمت چپی هم به زودی بیرون می زنه..
هنوز راه نیفتادی و فقط دستت و می گیری به وسایل و بلند می شی..
به شدت شیطون شدی و همش کارای خطرناک می کنی!
عزیزم یادت نره که مامانی و بابایی دوستت دارن!
و اما عکس..
یک سری عکس گرفتم که همش توی کالسکه هست بعدا عکس های بیشتری می ذارم..
حسابی خودت و گرفتی و شاکی هستی که توی کالسکه گذاشتیمت!