هلیای من..
سلام دختر قشنگم..
خیلی وقته که فرصت نشده برات بنویسم و از کارای جدیدت بگم..
اینقدر زود بزرگ می شی و هر روز کارای جدید می کنی که من اگه جایی ثبتشون نکنم از یادم می ره..
تو این چند وقتی که رفتیم سفر و برگشتیم یه دنیا تو فرق کردی و بزرگ شده قشنگ می فهمی بهت چی می گم..
خودت دوست داری غذا بخوری..
سرسر می کنی و وقتی برات آهنگ می ذارم عقب جلو می ری و دل من برات غنج می ره..
هنوز راه نیفتادی و همش کارای خطرناک می کنی لبه میزها رو می گیری و بلند می شی..
دندون نیشت و کرسی های بالا و پایینت بیرون زده و مدام پشت سر هم همه رو گاز می گیری!
وقتی بهت می گم بوس بده لپت و می چسبونی به لبم و هی پشت سر هم بوس می دی....
این همه ناز و ادا رو از کی یاد گرفتی؟!
تو سفر عالی بودی هم رفتنی و هم برگشتنی نهایت همکاری رو با من و باباجونت کردی..
هر روز عصر ها دسته جمع می بردیمت پارمک و تو با دیدن سگ ها و بچه ها کلی ذوق می کردی..
حسابی با بابا بزرگ اخت شده بودی و همش خودت و براش لوس می کردی..
از دستش غذا می خوردی و هر بار می خواست بره بیرون بدو بدو به پاچه شلوارش می چسبیدی و می خواستی بری دردر ...
توی اونجا واسه اولین بار منو ماما صدا کردی و من ذوق مرگ شده بودم برات!!
هر روز صبح چهار دست و پا می اومدی و منو ماما صدا می کردی و هی موهام و می کشیدی..
خلاصه واسه خودت دلبری شدی حسابی..
یادت نره جیگرم مامانی عاشقانه دوستت داره!
ببخش منو اگه گاهی برات کم می ذارم...
داری تو کشوی بابا بزرگ فضولی می کنی !!!
تاتییییی دخترممم
رستوران چینی
کلی رشته و ماهی خوردی
باغ بادام