واکسن 6 ماهگی + اولین سرماخوردگی
عزیز دلم ..
این روزا حسابی درگیرم اول از همه اینکه واکسن 6 ماهگی ات رو زدیم و من مثل همیشه با نگرانی شب قبلش و خوابیدم دلم نمی اومد اذیت بشی و همش دلشوره داشتم صبح روزی که رفتیم واسه واکسن که در واقع شب یلدا هم بود تو خیلی سرحال و خوشحال بودی و همش می خندیدی اینقدر دلم سوخت که نگو عادتته وقتی شلوارت و در می یارم پاهات و لخت می کنم کلی ذوق می کنی و هی پاهات و می کوبی زمین اونجا تو بهداشت هم بی خبر از اینکه قراره باهات چی کار کنن وقتی پاهات و لخت کردم کلی ذوق کردی اما با زدن واکسن ...
اینقدر دلم سوخت که نگو ..
بعدش اومدیم خونه و من بهت استامینوفن دادم و با اینکه خیلی گریه کردی اما شیر خوردی و خوابیدی اون روز تا خوده شب یک بند شیر خوردی و خوابیدی و خدا رو شکر این واکسن هم به خیر گذشت و پروسه واکسن زدن رفت تا یک سالگی ات..
خبر بعدی اینکه واسه اولین بار سرما خوردی و از عطسه های فراوان و پشت سر هم شروع شد اول فکر کردم از عوارض واکسنه بی اشتها بودی و کسل و سرفه هم می کردی بردمت دکتر و گفت سرماخوردی و بهت آنتی بیوتیک داد اما من بهت ندادم و با سوپ مرغ و مایعات و دادن شربت سرماخوردگی و بخور و کمییی صبر و حوصله خدا رو شکر دوره بیماری گذشت و خوب شدی..
نمی خوام از الان بدنت به آنتی بیوتیک عادت کنه و ضعیف بشی..
این روزا حسابی تو خط آشپزی هستم و مدام دارم توی نت برات دستور غذا پیدا می کنم و سعی ام و می کنم تا غذای مقوی و سالم بخوری امروز برات حریره رو مدل جدید درست کردم و بیشتر دوست داشتی و خوردی..
اما کماکان عاشق سوپی!
اگه 20 تا قاشق هم بهت بدم سوپ می خوری ..
یه چند وقتیه موقع خوابیدن خیلی اذیت می کنی و باید تابت می دادم تا بخوابی این شد که رفتیم و برات تاب برقی خریدیم من که خودم خیلی دوست داشتم و از وقتی این تاب و برات خریدم کارم راحت تر شده و بهتر به کارام می رسم اما هنوز تازه کاری و توی تاب خوابیدن و یاد نگرفتی..
خلاصه تمام روزها و لحظات ما شدی و من عاشقانه این روزها رو دوست دارم!
این عکس مال فردای واکسن زدنته صبحه کله سحر نمی خوابیدی بازی کردنت گرفته بود!
جدیدا یاد گرفتی پاهات می یاری بالا و هی نگاش می کنی ..
اینم تابت وقتی اولین بار توش نشستی!!