اولین غلت زدن هلیا
سلام دختر نازم..
بالاخره غذای کمکی رو جدی برات شروع کردم تو این مدت خیلی چیزها فهمیدم اول اینکه فرنی اصلا دوست نداشتی و همش عق می زدی !
حریره بادوم رو بهتر خوردی اما اونم زیاد باب طبعت نبود از شنبه بهت میوه هم دادم کمی موز با شیر اما اونم دوست نداشتی..
اما آب سیب رو خیلی دوست داشتی و با ولع خوردی..
آب انار رو که می خوردی غیافه ات دیدنی بود و خنده دار!
از دیروز هم برات سوپ درست کردم با گوشت گردن + هویج + برنج که خیلیییی دوست داشتی دیروز فقط از آبش بهت دادم اما امروز برات پوره اش کردم و تو نزدیک 10 ق خوردی خیلی بانمک شده بودی سوپ رو به تمام صورتت مالونده بودی از دماغ بگیر تا دور لبت و همه رو لیس می زدی..
پریشب با باباجون بردیمت پیش دکترت واسه چکاب 6 ماهگی همه چی ات خدا رو شکر خوب بود اما دکتر گفت علت شیرنخوردنت تو بیداری رفلاکسه معدته برات رانیتیدن داد تا شب ها تو شیرت بریزم و بخوری..
راستییییییییییییییییییی درست شنبه همین هفته 25 آذر ساعت 9 صبح در 6 ماه و 6 روزگی روی تخت ما واسه اولین بار غلت زدی!!!
نمی دونی چقدر منتظر این لحظه بودم برام باور کردنی نبود غلت زده بودی و دست هات مونده بود زیرت من اومدم و نجاتت دادم..
بعدش دیگه همش می خواستی غلت بزنی قربونت برم که اینقدر منو هول کردی ازت عکس یادم رفت بگیرم..
خیلی خوشحالم..
و خدا رو شکر بابت این همه شادی و سلامتی..
عزیزم آخر هفته شب یلداس و امسال اولین سالیه که تو یلدا رو در کنارمونی اگه بشه همون شب می خوام برات دندونی هم بپزم دلم ظاقت نمی یاره که برات از چیزی کم بزارم..
اینو بدون با تمام سختی های این روزها مامانی دوستت داره و عاشق اون صدای نفس نقس زدنته وقتی که صورتت و بهم می چسبونی..
عاشق اون خنده هاته که گاهی شبیه به جیغ میشه و عاشق اون دست هاته که وقتی صورتم و می یارم جلو می خوای صورتم و بگیری..
دوست دارم عزیزمممم