اولین مامان گفتن هلیا
سلام عزیز دلم..
دیگه کم کم داری به آخرای ماه 5 هم نزدیک می شی و چیزی نمونده تا غذا خور بشی این بار که ببرمت دکتر حتما ازش در مورد غذا سوال می کنم..
از طرفی هم شادم هم ناراحت که باز باید واکسن بزنی امون از این واکسن ها که نمی ذارن آدم نفس بکشه!
الان 3 روزه که جیغ زدن یاد گرفتی و حسابی دیگه از خودت صدا در می یاری گاهی می ترسم گلوت درد بگیره اینقدر سر و صدا می کنی و اینقدر شیطون شدی که از ترس اینکه خوابت ببره شیر نمی خوری و من اول می خوابونمت بعد بهت شیر می دم!..
دومین دندونت هم که دیگه قشنگ دیده میشه و با این حساب تا حالا دو تا دندون داری..
امروز ظهر داشتم باهات حرف می زدم که گفتی : مااا
منم گفتم ما نه، بگو ماما که در کمال ناباوری یهویی گفتی : مامااا
نمی دونی چقدر ذوق کردم به حدی که تو از ذوق کردن من ماتت برده بود و ترسیده بودی..
عزیزم هر روز که می گذره به واقع احساس می کنم بزرگ تر شدی و حرکاتت با روز قبل تفاوت داره امروز وقتی به تختت عروسک هات و آویزون کردم چنگ زدی و خواستی بگیری اش و بعد از چند بار دست زدن انداختی اش..
تا حالا فقط اسباب بازی های جلو دستت و می گرفتی اما این کارت تازه بود..
امروز با باباجونت بردیمت حمام از وقتی که بدنیا اومدی من خودم بردمت حمام و به کسی اعتماد نداشتم تا تو رو بدم دستش الانم من می شورمت و باباجونت آب رو نگه می داره بعدشم می یارمت بیرون و خشکت می کنم و لباس تنت می کنم و بعدش موهای خوشکلت و سشوار می کشم تو هم که عاشق آبی و توی وانت هی پاهات و تکون می دی و وقتی آب می پاشه روی صورتت زبونت و می یاری بیرون و آب ها رو می خوری!!..
امروز قبل از حمام گرسنه بودی و آخرای حمام دیگه کلافه شدی و یه عالمه گریه کردی بعدشم که قهر کرده بودی و شیر نمی خوردی خلاصه با کلی داستان شیرت و دادم و خوابوندمت..
تازگی ها خوابات خرگوشی شده تو طول روز خیلی کوتاه و به زور می خوابونمت به قول بابات یک ساعت طول می کشه تا بخوابونمت بعدش سر یک ربع بیدار می شی!!..
تازه اون یک ربع رو هم باید همه جا ساکت باشه و گرنه سریع چشمات و باز می کنی ویا دستت و از تو دورپیچ بیرون می یاری و هی می کنی تو چشمت و موهات و می کشی و اینقدر دست هات و تکون می دی تا بیداره بیدار بشی!!!!
خلاصه خوابوندت هم واسه خودش یه عالمه ماجرا داره..
اما شب ها رو می خوابی و این خودش جای شکر داره..
خلاصه زندگی ما با وجود تو هر لحظه اش حس و حال تازه ای داره و من هر روز خدا رو بابت داشتن تو شکر می کنم..
واقعا شکر که تو رو دارم!
شکرررر
هلیا امروز بعد از حمام
با لباس عزاداری داره می ره هیئت
در حال استراحت!
هلیا خونه مامانی ..