هلیاهلیا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

هلیا، شکوفه هلو

اولین مامان گفتن هلیا

1391/9/11 0:11
نویسنده : مهربان
1,017 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم..

دیگه کم کم داری به آخرای ماه 5 هم نزدیک می شی و چیزی نمونده تا غذا خور بشی این بار که ببرمت دکتر حتما ازش در مورد غذا سوال می کنم..

از طرفی هم شادم هم ناراحت که باز باید واکسن بزنی امون از این واکسن ها که نمی ذارن آدم نفس بکشه!

الان 3 روزه که جیغ زدن یاد گرفتی و حسابی دیگه از خودت صدا در می یاری گاهی می ترسم گلوت درد بگیره اینقدر سر و صدا می کنی و اینقدر شیطون شدی که از ترس اینکه خوابت ببره شیر نمی خوری و من اول می خوابونمت بعد بهت شیر می دم!..

دومین دندونت هم که دیگه قشنگ دیده میشه و با این حساب تا حالا دو تا دندون داری..

امروز ظهر داشتم باهات حرف می زدم که گفتی : مااا

منم گفتم ما نه، بگو ماما که در کمال ناباوری یهویی گفتی : مامااا

نمی دونی چقدر ذوق کردم به حدی که تو از ذوق کردن من ماتت برده بود و ترسیده بودی..

عزیزم هر روز که می گذره به واقع احساس می کنم بزرگ تر شدی و حرکاتت با روز قبل تفاوت داره امروز وقتی به تختت عروسک هات و آویزون کردم چنگ زدی و خواستی بگیری اش و بعد از چند بار دست زدن انداختی اش..

تا حالا فقط اسباب بازی های جلو دستت و می گرفتی اما این کارت تازه بود..

امروز با باباجونت بردیمت حمام از وقتی که بدنیا اومدی من خودم بردمت حمام و به کسی اعتماد نداشتم تا تو رو بدم دستش الانم من می شورمت و باباجونت آب رو نگه می داره بعدشم می یارمت بیرون و خشکت می کنم و لباس تنت می کنم و بعدش موهای خوشکلت و سشوار می کشم تو هم که عاشق آبی و توی وانت هی پاهات و تکون می دی و وقتی آب می پاشه روی صورتت زبونت و می یاری بیرون و آب ها رو می خوری!!..

امروز قبل از حمام گرسنه بودی و آخرای حمام دیگه کلافه شدی و یه عالمه گریه کردی بعدشم که قهر کرده بودی و شیر نمی خوردی خلاصه با کلی داستان شیرت و دادم و خوابوندمت..

تازگی ها خوابات خرگوشی شده تو طول روز خیلی کوتاه و به زور می خوابونمت به قول بابات یک ساعت طول می کشه تا بخوابونمت بعدش سر یک ربع بیدار می شی!!..

تازه اون یک ربع رو هم باید همه جا ساکت باشه و گرنه سریع چشمات و باز می کنی ویا دستت و از تو دورپیچ بیرون می یاری و هی می کنی تو چشمت و موهات و می کشی و اینقدر دست هات و تکون می دی تا بیداره بیدار بشی!!!!

خلاصه خوابوندت هم واسه خودش یه عالمه ماجرا داره..

اما شب ها رو می خوابی و این خودش جای شکر داره..

خلاصه زندگی ما با وجود تو هر لحظه اش حس و حال تازه ای داره و من هر روز خدا رو بابت داشتن تو شکر می کنم..

واقعا شکر که تو رو دارم!

شکرررر

 

هلیا امروز بعد از حمام

 

با لباس عزاداری داره می ره هیئت

در حال استراحت!

هلیا خونه مامانی ..

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

زهره مامی ژوان
11 آذر 91 0:20
سلام به هلیا جون و مامان مهربونش وای چیزهایی که گفتی در مورد خواب کوتاه وسط روز و بی تابی بعد از حمام و .... دقیقا ژوان هم همینطور شده. خواب روزش که خیلی خیلی کوتاه و سبکه. من هم یک ساعت طول می کشه بخوابونمش بعد از یک ربع بیدار می شه... ولی در مورد گریه بعد از حمامش که به خاطر گرسنگی بود من دیگه تو حمام که شستشوی ژوان تموم می شه بهش شیر می دم بعد می آرمش بیرون و لباس تنش می کنم. اینجوری خیلی آرومتر و خوش اخلاق تر می شه، تو هم امتحان کن تازه کلی هم لذت داره. از طرف من هلیای ملوس و ناز رو کلی ببوس...
مامان آرشا
11 آذر 91 14:11
ای جونم به این دخمل خوشگل در مورد غذای کمکی عجله نکن که خیلی سخته برای این وروجکا غذا درست کردن اونم فقط چند قاشق! ماشالله به این موهای خوشگلش و اون پیراهن عزاداریش که دل منو برد! خوابشم درست میشه مامانش بزار راه بیفته چنان خسته میشه که غش میکنه هر 3 ساعت! یه ماچ آبدار هم از طرف من و آرشا از هلیا خوشگله بکن
عروسک خانوم
12 آذر 91 11:15
خاله ریزه چه قدر ناناز شده
درنا
12 آذر 91 18:31
واااى اين ماماگفتناشون خيلى هيجان انگيزه.منم هروقت پسرم ميگه خىلى ذوق مىکنم الهى بگردمش با اىن همه مو.يک ذره از موهات ميدى به رهام
مامان مريم
12 آذر 91 19:03
واي چه ني نيه خوشمزه اي هزار ماشا ا... به اين شكوفه ي هلو
مامان شین
14 آذر 91 11:42
سلام ماشالله به این هلوی ناناسی....جیگرشو...تورو خدا براش اسپند دود کن...من عاشق دخملیت شدم.... الهی بگردم دورش که اینهمه خانومه....
سارهـــ .
18 آذر 91 17:39
نازی!!! لباس محرمشوووووووو
Mami mahnaz
21 آذر 91 23:30
سلام مامان هلیاکوچولوماشالله چه دخترنازوخوردنی ای دارم خداحفظش کنه خوشگل خانمتونو
صدف
22 آذر 91 22:05
سلام خوبی عزیزم خیل هلیا عزیز بامزه است انشالله خیرشو ببینی یه سوال داشتم این پتو هلیای عزیز را از کجا خریدید؟؟