هلیاهلیا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

هلیا، شکوفه هلو

اولین سفر هلیا با هواپیما

1391/9/4 20:51
نویسنده : مهربان
1,198 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دله من ..

شنبه 13 آبان واسه اولین بار سوار هواپیما شدی قبلش من کلی نگران بودم که گوشت درد بگیره و اذیت بشی واسه همین ساعت شیر خوردنت رو جوری تنظیم کردم تا موقع اوج گرفتن هواپیما در حال شیر خوردن باشی..

سفرمون خیلی طولانی بود و من همش می ترسیدم که طاقت نیاری..

اما تو مثل همیشه منو رو سفید کردی..

اولش که سوار هواپیما شدیم خاتم مهماندار جامون رو عوض کرد و ما رو توی ردیفی نشوند که خالی بود و تونستیم کریرت رو روی صندلی نصب کنیم و حسابی کیف کردی..

وقتی هم که رسیدیم فرودگاه دبی حسابی کیف کردی و مدام چراغ ها و آدم ها رو نگاه می کردی و ذوق می کردی ..

توی فری شاپ همه فروشنده ها عاشقت شده بودن و دنبال یه فرصت بودن تا باهات حرف بزنن و بازی کنن..

7 ساعت توی فرودگاه دبی بودیم و ساعت 2 به وقت دبی بازم سوار هواپیما شدیم تا بریم مادرید..

پرواز خیلی طولانی بود و ما باید 7 ساعت توی هواپیما می موندیم که بازم یکی از بهترین ردیف ها رو به ما دادن و برات بسکت گذاشتن که بتونی توش بخوابی..

و بازم هم تو خانومی کردی و اصلا اذیتمون نکردی حسابی بازی کردی و خوابیدی و شیر خوردی..

وقتی هم که رسیدیم مادرید بابا بزرگ اومده بود دنبالمون فرودگاه و واسه اولین بار تو رو از نزدیک دید..

نمی دونی چقدر دوستت داره و چقدر منتظر بود تا تو رو ببینه..

روز اول که فقط خواب بودی و خستگی در کردی اما روز دوم حسابی شیطون شدی و بازی کردی..

امروز هم که بردیمت مرکز خرید و تو عاشق چراغ ها و صداها بودی و همش خندیدی تو کالسکه کلی ذوق می کردی و دوست داشتی همه جا رو نگاه کنی..

فقط از کلاه بیزاری و همش سرت و تکون می دی و یه کاری می کنی کلاه بیاد پایین و بره تو چشمت!

عزیزم امروز سوار مترو هم شدیم و تو با مترو هم خوب ارتباط برقرار کردی گاهی از شندین صداها اینقدر متعجب می شدی که چشمات گرد گرد می شد اما بعدش می خندیدی و ذوق می کردی..

کوچولو خوشکل مامان یه فامیل عاشقتن !

فکر کنم اینو خودتم می دونی چون حسابی دلبری می کنی..

مامانی عاشقانه دوستت داره..

راستی امروز فهمیدم که داری دندون در می یاری!!!!!

کلی ذوق کردیم و مامان بزرگ کلی خوشحال شد..

دیشب هم که واسه اولین بار داشتی تلاش می کردی که غلت بزنی اما تازه اوله راهی و وقتی پشت و رو می شی دستت می مونه زیرت..

خلاصه آب و هوای اسپانیا حسابی بهت ساخته..

ایشالا همیشه شاد و خندون باشی مادر جون..

 اینم یه چند تا عکس اما بعدا مفصل عکس می ذارم..

 

اینجا کلی ذوق زده بودی که بردیمت بیرون

اینجا هم دستات و کردم زیر پتو تا یخ نکته منتظریم تا مترو بیاد

دیروز 14 آبان واسه اولین بار می خواستی غلت بزنی

اینجا تو مرکز خرید تو بغل بابا بزرگ  هستی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

هیراد و عمه لیلاش
15 آبان 91 23:40
هیلای عسل عکساتو که دیدم از ناز بودن درست مثل عروسکا میمونی عزیزم سفر خوش بگذره خانمی خوشحال میشیم به ما هم سر بزنی وبا نی نی منم دوست بشی
مامان بهراد
16 آبان 91 1:23
رای گیری مسابقه ی عکس شروع شد : دوستای خوبم ازتون نمی خوام که برید و به من رای بدید فقط می خوام که برید به اینhttp://www.raeenblog.persianblog.ir آدرس و به زیباترین عکس به سلیقه ی خودتون رای بدید...
درنا(مامان محمدرهام)
21 آبان 91 21:33
عزیزم لینکت کردم