4 ماهگی هلیا
سلام شیرینم!
ببخش نتونستم زودتر برات بنویسم چهارشنبه 20 ام 3 ماهگی ات تموم شد و 4 ماهه شدی..
الان درست 4 ماه و 4 روزه هستی..
وقتی بدنیا اومدی اینقدر کوچولو بودی که باور نمی کردم این روزا اینقدر زود بگذرن و تو 4 ماهه بشی اما حالا می بینیم که چقدر زود بزرگ شدی و تا چشم به هم بزنم یک سالگی ات هم رد شده..
این روزا با خنده های بلندت و دست و پا زدنت ها دلبری می کنی و همه رو کشته مرده خودت کردی..
تازگی ها حس می کنم تو بغل افرادی که کمتر می بینی شون غریبی می کنی و گریه می کنی..
یاد گرفتی لب هات و ور می چینی و بغض می کنی و اگه شیر خوردنت دیر بشه خونه رو می ذاری رو سرت!
تازه قهر هم می کنی و نمی خوری..
زیاد دوست نداری بغلت کنم و سریع اعتراض می کنی حتی دوست داری شیرت و رو زمین بخوری نه تو بغل من!
داستانی داریم خلاصه با شیرخوردنت..
شب ها زود می خوابی و در عوض 6 صبح بیداری و نمی ذاری کسی بخوابه..
هنوز واکسن 4 ماهگی ات و نزدم و این پنجشنبه حتما می زنمش..
عزیزم پارسال این موقع تو تازه اومده بودی تو دله مامان و من خبر نداشتم..
و من چقدر خوشبختم که حالا تو در آغوشمی!
دوستت دارم قدر تموم دنیا
تولدت مبارک باشه
اولین موفقیت هلیا در گرفتن اسباب بازی در 4 ماه و 3 روزگی
انگشت شست خوردن!
هلیا وقتی تو لکه!!! قربونه جدی شدنت..