سال 93 آمد
برای تازه تر شدن جهان پر از بهانه است
بهار یک نشانه است!
عزیز دلم امسال دومین بهاری هست که تو در کنار ما هستی و ما سال جدیدی رو با تو شروع کردیم امسال سال تحویل رو تو خونه خودمون بودیم و همزمان با مامان جون و باباجون و دایی ها از راه دور وصل بودیم و یه جورایی در کنار هم بودیم..
لحظات قشنگی بود باباجون کلی دعاهای قشنگ برامون کرد و تو با دست های کوچیکت الهی شکر گفتی و دست هات و بالا بردی..
ایشالا به حق این دست های کوچیکت خدا حاجت دل ما رو بده و امسال سالی پر از شادی و سلامتی برامون باشه و باباجون رو سریع تر پیشمون بیاره..
بعد از سال تحویل رفتیم خونه خاله مامان و شام اونجا بودیم قبلش شما عیدی ات رو از لای قرآن برداشتی و بابا جونت یه تراول 50 تومنی نو بهت داد تا برش داشتی می خواستی بخوری اش!!
ای پول ندیده..
تو مهمونی هم هی شلوغی کردی و از این میز به اون میز رفتی و مدام می خواستی بری وسط سفره..
با کلی مصیبت یه سری ازت عکس گرفتم چون از بس تکون می خوری عکسات هی تار میشه ..
اینا بمونه برات یادگاری از اولین ساعات سال 93 !
لحظات قبل از سال تحویل پای اسکایپ
قبل از رفتن به مهونی
تیپ بیرونت..
اینجا داری ظرف میوه رو برمی گردونی..
مجبور شدیم کل میز رو جمع کنیم..
هلیا می خواد حمله کنه سمت ریحانه ..
ریحانه یک سال و 8 ماه از هلیا کوچولوتره!
سوار جعبه اسباب بازی..
رسما خونه خاله جون رو روز اول عیدی داغون کردین!
خوشکللل منننننن..
حمله به قنددان!
عیدت مبارک نازنینم!
ایشالا همیشه تنت سالم باشه و گام هات استوار مامان دوستت داره یه دنیاااا...